رونمایی رمان «هشت و چهل و چهار» کاوه فولادی نسب

 

1464081853482_3.JPG

در نشست نقد رمان «هشت و چهل‌وچهار» کاوه فولادی‌نسب به قطع ارتباط‌ داستان‌نویسان جدید با میراث صدساله داستان‌نویسی اشاره شد. در عین حال گفته شد تلاش فولادی‌نسب برای برقراری این پیوند مشهود است.

 

به گزارش بخش ادبیات و کتاب ایسنا، بر اساس گزارش رسیده، در ابتدای این نشست که سوم خرداد در بیست‌ویکمین جلسه نقد کتاب هفت اقلیم برگزار شد فولادی‌نسب فصل نوزدهم از کتابش را برای حاضران خواند و مهسا ملک‌مرزبان با اشاره به همین بخش گفت: در این بخش کتاب چیزهایی هستند که بیشتر از زندگی به مرگ پرداخته‌اند، اما در «هشت و چهل‌وچهار» مرگ مثل همیشه تلخ به تصویر کشیده نشده. زیبایی‌های مرگ و داستان‌های پس از آن در این اثر طوری مقابل چشم خواننده قرار می‌گیرند که او را تا انتها با خود همراه می‌کنند.

 

در ادامه، یونس تراکمه سخنان خود را با بررسی ساختار رمان و زاویه دید سوم‌شخص محدودی که داستان را روایت می‌کند، آغاز کرد. او با ذکر تعاریفی از مفاهیم نوستالژی و راوی در داستان، گفت این داستان بلند به دنبال تجسم دادن به نوستالژی است. در کار خلاقه نوستالژی به معنی رجعت به گذشته و توقف در آن نیست. احضار گذشته به حال و پرتاب شدن به آینده است. نوستالژی با قرائت من از این اثر، عینیت دادن به مفهوم انتزاعی عشق، در سه نسل و ادامه این عشق در آینده است. عشقی که از پدربزرگ و زن مهاجر لهستانی شروع می‌شود یک مفهوم است. در این مفهوم، رابطه عاشقانه و کلنجارهایش را به عنوان زیست دو نفر نمی‌بینیم. یک مفهوم را مشاهده می‌کنیم که در رابطه این دو نفر مجسم می‌شود.

 

تراکمه سخنان خود را این‌طور ادامه داد که نویسنده با هوشیاری یک شئ - ساعتی با نام خاص - را به عنوان عامل انتقال‌دهنده و تجسم‌بخش این مفهوم انتزاعی ساخته و پرداخته است. او گفت زمان کمتر از بیست‌و‌چهار ساعت هم هوشیارانه برای داستان انتخاب شده است. نویسنده در این داستان با گذر لحظات کار دارد و این موضوع را با آوردن عناصری نشان می‌دهد و خواننده را همراه داستان پیش می‌برد. راوی سوم‌شخص محدود این داستان، آن‌چنان با این کاراکتر همراه می‌شود که هم او را می‌سازد و هم به تجسم عینی بخشیدن به مفهوم انتزاعی عشق کمک می‌کند.

 

او اضافه کرد: راوی تعریف کلاسیک خودش را دارد، اما هر نویسنده‌ای در نهایت اجرای شخصی خودش را از انواع راوی‌ها دارد، و اجرای کاوه فولادی‌نسب، هم از امکانات سوم‌شخص استفاده کرده و هم با کیفیات اول‌شخص درآمیخته.

 

این نویسنده گفت: نزدیکی راوی به اول‌شخص به ساخته شدن حس‌ها کمک کرده و این اجازه را می‌دهد که این بازه زمانی صدساله و مفهوم انتزاعی غوطه‌ور در آن را حس کنیم. در این اثر، به همه حس‌ها ما‌به‌ازای شیئی داده شده و این رفتار درست نویسنده بوده است.

 

محمد محمدعلی در ابتدای سخنانش با بیان به این که «بدترین منتقدان داستان‌نویسان هستند» به بررسی «هشت و چهل‌وچهار» پرداخت و گفت: این رمان که روایت هشت ساعت و چهل‌وچهار دقیقه از زندگی قهرمانش را روایت می‌کند، با دوازده ضربه ساعت شروع می‌شود؛ دوازده ضربه‌ای که پایان آخرین روز سال را نشان می‌دهد، اما سال هنوز تحویل نشده. تحویل سالْ ساعت هشت و چهل‌وچهار دقیقه صبح فرداست. و از این نظر رمانْ روایت هشت ساعت و چهل‌وچهار دقیقه‌ای است که نه متعلق به سال گذشته است، نه به سال آینده، و در این زمانِ بی‌زمان، نیاسان و همه شخصیت‌ها در جهانی موازی، زندگی در آینده را تجربه می‌کنند. در ادامه جایی در رمان راوی می‌گوید عشق از بین نمی‌رود، بلکه از شکلی به شکلی دیگر درمی‌آید و ساعت هریتیج بار انتقال عشق را به دوش می‌کشد و تبدیل به یک نماد می‌شود. در پایان رمان که سال تحویل می‌شود، زمان به سیر طبیعی خودش برمی‌گردد. به غیر از این سیر زمانی، سیری در مکان هم وجود دارد. نیاسان روز 29 اسفند را در شهر سیر می کند و از جهان زندگان به جهان مردگان سفر می‌کند و دوباره به جهان زندگان بازمی‌گردد. رمان با زنگ اعلام ساعت موبایل نیاسان شروع می‌شود و با زنگ ساعت‌های دیواری خانه‌اش، تمام.

 

این نویسنده سخنانش را این‌طور ادامه داد: روایتی که ایده جهان‌های موازی را مطرح می‌کند، یک روایت مدرن است و یک رمان مدرن باید وارد ابعاد روانی و درونی شخصیت‌ها بشود. من بین مضمون و محتوای این اثر، با فرمی که برای بیان آن انتخاب شده، نوعی تناقض می‌بینم؛ ما با خواندن این شخصیت‌ها به کشف جدیدی نمی‌رسیم. و سؤال من این است که این فرم مدرن که برای بیان حادثه عشق در سه نسل آورده شده، به چه کار می‌آید؟ البته کاوه فولادی‌نسب در دفاع از اثرش می‌تواند این تناقض را یک ویژگی آن بداند.

 

او در ادامه گفت: این تناقض اتفاق بزرگی است که در هم‌نسلان فولادی‌نسب وجود دارد و برایش دلایل مختلفی می‌توان برشمرد، از انقطاع فرهنگی تا نوع زندگی جدید. فولادی‌نسب چیزی را نوشته که دلش می‌خواسته در چهارچوب ذهنی خودش بگوید، اما ما وقتی با مضمون و محتوای رئال روبه‌رو هستیم، انتظار داریم در رمان هول‌وولا ببینیم.

 

محمدعلی افزود: فرم این اثر فرم سنگینی است و این سه‌زمانی به‌راحتی به دست نمی‌آید. در رفت و برگشت‌ها ریزه‌کاری‌هایی هست که ساختن‌شان خیلی دشوار است و نمی‌شود منکر دقت و مهارت نویسنده در ساخت و پرداخت‌شان شد. در مورد زبان هم پیداست که اصطلاحات به‌کاربرده‌شده درست و مناسب هستند و این حاکی از سواد و مطالعه زیاد نویسنده اثر است. نثر بسیار شسته‌رفته و داستانی است و حیف است که این حجم از استعداد، توانایی و امکانات به دلایل مختلف، با مضمونی همراه شوند که به‌اندازه آن‌ها قدرتمند نباشد.

 

او در پایان گفت: این احتمال هم وجود دارد که ساده‌سازی مضمون در این اثر، به دلیل توجه به مخاطب و برای پرفروش شدن رمان باشد، که این چیزی است که خود فولادی‌نسب باید درباره‌اش اظهارنظر کند.

 

یونس تراکمه در ادامه جلسه از دغدغه‌های داستان‌نویسان جدید و قطع ارتباط‌شان با میراث صدساله داستان‌نویسی حرف زد. او گفت: شرایط اجتماعی و سیاسی موجب بروز این حفره و قطع ارتباط شده است، از زمان جمال‌زاده تا دهه شصت، یک جریان به معنی واقعی کلمه وجود داشت، اما در سال‌های اخیر این جریان قطع شده است. این انقطاع باعث شده تا نسل جدید به دنبال تجربه‌های مجدد باشد و بخواهد خودش همه‌چیز را دوباره از نو اختراع کند، و تا زمانی که پیوند تجربیات با شرایط امروزی اتفاق نیفتد، وضعیت داستان‌نویسی ایران رو به بهبود نخواهد رفت.

 

تراکمه در ادامه گفت: در اثر فولادی‌نسب، تلاش او برای برقراری این پیوند مشهود است و حتی در خود داستان نیز به میراثی که پدربزرگ برای نوه‌اش به‌جا می‌گذارد، اشاره شده، و نیاسان اگر هویتی دارد، در گرو همین پیوند است.

 

او در ادامه درباره جغرافیا پیدا کردن مکان حرف زد و گفت: این چیزی است که به این اثر جذابیت می‌دهد؛ زیرا خواننده ممکن است فلان خیابان را ندیده باشد و نداند کجاست، اما نام‌گذاری و کروکی‌ای که از محل داده می‌شود، به اثر هویت می‌بخشد.

 

تراکمه گفت: نویسنده در این اثر تلاش کرده است ذهنیت به عنوان واقعه‌ای که اتفاق افتاده و باید باورپذیر باشد مطرح شود. این‌جا مرز بین واقعیت و خیال در روایت برداشته می‌شود، و این دستاورد این اثر است.